چهار شنبه2آذر: صبح زود بعد صبحانه ی مخصوص مادرشوهر باز هم لباسسس و بازاااارر! بعد از ظهر مامان خانم رفت کلاس، دو قناری عاشق هم رفتن لب شط نشستن و چهچه زدن تا آقای بابایی و مامانی خانم تعطیل شن. ما هم قدم زنان به محفل انسشون رفتیم و با ظرفی پر از آش آبادان پذیرایی بعمل آوردیم. آقای پدر بابایی با نایلکسی پر از چیپس و پفک که برای عروس گلش خریده بود موجبات ذوووق کردن مامان رو فراهم آورد. (اینم بگم که طبق اکتشافات بعدی فهمیدیم که قبل از ورود ما خبری ازمحفل دو نفره و انس و چهچه و قناری نبود چراکه پدر بابایی همچنان مشغول تماشای ماهیگیرها و قلاب خالیشون بود) بعد از کمی حرف و اختلات قدم زنان رهسپار دیار عشق (خونمون) شدیم، بین راه هم کلی با وسایل تو...